گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

دیر برآمد که روی یار ندیدیم

جرعه ای از جام وصل او نچشیدیم

کار به هم برزدیم و هیچ نکردیم

از پس عمری که انتظار کشیدیم

وعده ی وصلی رسیده بود به اول

خود نرسید آن به ما و ما برسیدیم

با سر سررشته ی رضا نفتادیم

بس که به خود هم چو کرم پیله تنیدیم

با قدم اول آمدیم چو عمری

بی هده بر سمت رای خویش دویدیم

نفخه ی صورِ صدایِ عشق برآمد

جمله ز تشویش هیبتش برمیدیم

با ملک الموت عشق سود نکردیم

گرچه به زاری و زور باز چخیدیم

عاقبت الامر ترک خویش گرفتیم

وز درکات مشابهت برهیدیم

هم چو نزاری ز چارچوب طبیعت

باز سوی آشیان سدره پریدیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode