آن چه شب بود که با دوست به پایان بردیم
دردِ دیرینه ی دل با سرِ درمان بردیم
باده خوردیم و نخوردیم غمِ دورِ فلک
بوسه دادیم به یک دیگر و دندان بردیم
روزگاری چو سکندر طلبیدیم و چو خضر
عاقبت ره به سرِ چشمه ی حیوان بردیم
در سراپرده ی حوران شبِ خلوت تا روز
نادر آن بود که بی زحمتِ رضوان بردیم
هر شب و روز که بی دوست سرآمد بر ما
زندگی بود که بر خویش به پایان بردیم
از دلِ گم شده هرگز خبری نشنیدیم
تا به امروز که پی با درِ جانان بردیم
سر و تیغ است نزاری به ارادت هیهات
مکن انکار که یک بارِ دگر جان بردیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لله الحمد که ما روزه به پایان بردیم
عید کردیم و ز دست رمضان جان بردیم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.