نیامدی و من از انتظار می سوزم
در آرزویِ وصال تو زار می سوزم
بر آبِ دیده ی من رحم کن اگر یاری
که من بر آتشِ هجرانِ یار می سوزم
ز بی قراریِ من بر قرار بی خبری
ولی من از غم تو برقرار می سوزم
بسوختم ز فراقِ تو و ندانستم
که از برایِ که بهرِ چه کار می سوزم
ز سوختن خبری نیست همچو شمع مرا
چه اختیار که بی اختیار می سوزم
عجب تر این که به هر انجمن ز غایتِ شوق
ز شمع دورم و پروانهوار می سوزم
ز چشمِ مستِ تو محروم عینِ مخمورست
اگر چه مستِ تو ام در خمار می سوزم
تو گُلعذاری و من بلبل و تو فارغ از آن
که من بر آتشِ هجران چو خار می سوزم
قسم به آتشِ یاقوتِ آبدارِ لبت
که با دو دیده ی یاقوتبار می سوزم
در انتظار نزاریِ زار می گوید
نیامدی و من از انتظار می سوزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.