یک امشبی که به خدمت به باده بنشستم
مکن به بی ادبی سرزنش که بس مستم
اگر اشارتِ بوسی کنم مکن منعم
وگر به حلقۀ زلفت برم مبر دستم
تو بس غریب نوازی اگر نه باده به دست
مرا چه زهره که هم زانوی تو بنشستم
نه حّدِ مرتبۀ هم چو من ضعیفی بود
که دل به چون تو حریفی شگرف در بستم
ورایِ این چه سعادت بود همین مقدار
کفایت است که در دولتِ تو پیوستم
به اختیار شدم صید زلفِ مفتولت
همان رمیده نی ام کز کمند می جستم
ز عشق باختن ار توبه کرده بودم شکر
که بر محبّتِ رویِ تو توبه بشکستم
اگر به دیدۀ من پای نهی شاید
برو که در قدمت هم چو خاکِ ره پستم
خلافِ رایِ نزاری مکن که کم یابی
مطیع تر ز چنین بنده ای که من هستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیار باده به من ده که توبه بشکستم
اگرچه من ز الستِ ازل چنین مستم
ز بامِ گنبد نه تشت آسمانِ غرور
فرو فتادم و تاسِ وجود بشکستم
کلاهِ تقیه و دستارِ زاهدی از سر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.