دبدبه ای می زنند بر سر بازار عشق
هم سر جان می دهند کیست خریدار عشق
خود نبود آدمی بلکه جمادی بود
هر که به جان و به دل نیست گرفتار عشق
قصه ی آن شیخ پیر کز پی هفتاد سال
خمر بخورد و میان بست به زنار عشق
گر نشنیدی برو باز طلب تا کنند
بر تو به مرموز حل دفتر عطار عشق
زلف چلیپا صفت گر بنماید ز دور
دختر ترسا به رمز صورت اسرار عشق
راست چو آن پیر مست با تو نماید تو را
در نظر خلق فاش بر سر بازار عشق
سر اناالحق نبود در خور هر پنبه بز
لایق حلاج بود مرتبه ی دار عشق
طالب لیلی شدند زمره ی عهد و وفا
بر در مجنون زدند حلقه به مسمار عشق
عاشق دیوانه را می رسد آشفتگی
زان که نیارند کرد عقل و خرد کار عشق
نیست دگر احتمال کار نزاری زار
خاصه نزاری چو او چند کشد بار عشق
بلبل مسکین به درد از گل بد عهد و باز
در سر او خار خار می فکند خار عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش مرا پیش کرد قافله سالارِعشق
گفت بیا طوف کن کعبۀ اسرارِ عشق
قافله برداشتم بادیه بگذاشتم
قافله بر ذکرِ حق بادیه بر خارِ عشق
تا به درِ کعبه برد حاجیِ نفسِ مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.