همه را شادی و مارا غم جانانه خویش
همه با همدم و ما با دل دیوانه خویش
مبتلای غم و محنت زده هجرانیم
آشنا ناشده با دلبر بیگانه خویش
بر سر آتش و آبیم ز چشم و دل خود
چند سوزیم در این تنگ قفس خانه خویش
هر دم این سوخته پروانه ما یعنی دل
جان به کف بر نهد از همت مردانه ی خویش
راست چون جغد گرفتم به خرابی مسکن
نه که چون گنج نهانیم به ویرانه خویش
گر زمانی ز پس پرده برون آید دوست
پیش آن شمع بسوزیم ز پروانه خویش
مرد اگر معتکف خاک در دوست بود
به که بر مسند تعظیم به کاشانه خویش
سال ها شد که به دریای عدم غواصیم
تا وجودی به کف آریم ز دردانه خویش
هان نزاری مطلب صاف ز خم خانه دهر
چونکه در دُرد زدیم اول پیمانه ی خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم یافته مقصود و مراد دل خویش
از حوادث شده بیگانه و با دولت، خویش؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.