دلا سر پوشِ خوانِ سّرِ او باش
مکن تا او نگوید سرِّ او فاش
به چشمِ دوست رویِ دوست می بین
همه تن دیده شو بی دیده می باش
به چشمِ خود چه خواهی دید خود را
خودی از پیشِ خود برداری ای کاش
نهان شو چون صدف در بحرِ اسرار
[گهی] می پوش گوهر گاه می پاش
به دستی شمعِ اِلّا الله برافروز
به دیگر دست لا را دیده بخراش
درِ او می زنی از خود به در شو
کسِ او باش و ایمن شو ز اوباش
نزاری طاقتِ نورِ خورت نیست
برو سر در گریبان کش چو خفّاش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این ابیات به بیان اهمیت نهفته بودن و خود را از دیدهها دور نگهداشتن میپردازد. شاعر به ما میآموزد که نباید خود را در معرض قضاوت دیگران قرار داد و بهتر است درونیات خود را حفظ کنیم. او از ما میخواهد که چون صدف در دریای اسرار پنهان شویم و در مواقعی که لازم است، زیباییهای درون خود را به نمایش بگذاریم. همچنین تأکید دارد که به جای جلب توجه دیگران، باید برکیفیت واقعی خود تمرکز کنیم و از هیاهو و قضاوتهای سطحی دوری گزینیم. در نهایت، شاعر با تشبیه خود به خار در دست به این نکته اشاره میکند که در دنیای پر از خطر و دشمنان، بهتر است احتیاط کنیم و خود را به دور از آفتها نگهداریم.
هوش مصنوعی: ای دل، رازهای او را در سینه نگهدار و فاش نکن، تا زمانی که خود او نخواهد آنها را بیان کند.
هوش مصنوعی: به چشم دوست، همه چیز را از نگاه و جلوه آن شخص ببین و خود را از دیدگاههای دیگران رها کن. در واقع، با چشم دل و بدون نگرانی از آنچه دیگران میبینند، به زیباییها و حقیقتها نگاه کن.
هوش مصنوعی: اگر به چشمان خود نگاهی بیندازی، چه چیزی را میخواهی ببینی؟ ای کاش خودت را به خوبی بشناسی و از قید و بندهای پیشین خود رها شوی.
هوش مصنوعی: پنهان شو مانند صدف در دریاهای رازها؛ گاهی جواهر خود را میپوشانی و گاهی آن را آشکار میکنی.
هوش مصنوعی: شمعی را که تنها نشانه خداوند است با یک دست روشن کن و با دست دیگر گوشهای از راز را کشف کن.
هوش مصنوعی: به او نزدیک شو و از خودت فاصله بگیر. خودت را به او بسپار و از درگیری با افراد ناامن دوری کن.
هوش مصنوعی: تو توان تحمل نور خورشید را نداری، بنابراین بهتر است به درون خودت برگردی و مانند خفاش در تاریکی پنهان شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همیدون شاه گیتی قدر والاش
پدید آورد مردم را به اعداش
ز شیرین کاری آن نقش جماش
فرو بسته زبان و دست نقاش
وگر ایمان نخواهم بُرد از اوباش
چو موئی بود می از سگ من ای کاش
مرا گر عقل گوید متّقی باش
نیارم بود با رندانِ اوباش
وگر ناگاه عشق از در درآید
کند خالی مقام از عقل و ای کاش
رقیبم گو ترش منشین مکن شور
[...]
ز بی سنگی شدی چشمش چو دریاش
دولرانی دلش دادی که خودش باش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.