گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

گذشت بر سرم از دست دل قیامت‌ها

کشیدم از کس و ناکس بسی ملامت‌ها

علم شدم به علامات عشق در عالم

بلی به روز قیامت بود علامت‌ها

غلام عشقم و الحمدلله از سر صدق

بر آستان وفا کرده‌ام اقامت‌ها

محبت است و ارادت نه جبر و نه تکلیف

ز دل به رغبت خاطر کشم غرامت‌ها

مرا به زهد و صلاح و وَرَع مکن دعوت

بلای عشق به است از چنین سلامت‌ها

همین نه بس که نبایست خوردنم باری

ز عمر رفته چو افسردگان ندامت‌ها

نزاریا ز زمان گذشته بیش ملاف

بر اولیا نتوان بست از این کرامت‌ها

به صور عشق فرودم دمی چو زنده‌دلان

که در زمانه برانگیختی قیامت‌ها