گذشت بر سرم از دست دل قیامتها
کشیدم از کس و ناکس بسی ملامتها
علم شدم به علامات عشق در عالم
بلی به روز قیامت بود علامتها
غلام عشقم و الحمدلله از سر صدق
بر آستان وفا کردهام اقامتها
محبت است و ارادت نه جبر و نه تکلیف
ز دل به رغبت خاطر کشم غرامتها
مرا به زهد و صلاح و وَرَع مکن دعوت
بلای عشق به است از چنین سلامتها
همین نه بس که نبایست خوردنم باری
ز عمر رفته چو افسردگان ندامتها
نزاریا ز زمان گذشته بیش ملاف
بر اولیا نتوان بست از این کرامتها
به صور عشق فرودم دمی چو زندهدلان
که در زمانه برانگیختی قیامتها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.