هیچ باشد که سفر کردۀ ما بازآید
به جفا رفت همانا به وفا باز آید
ترسم آن تُرکِ ختایی به خطا میل کند
چون ختایی ست نباید به خطا بازآید
شرمم آید ز خیالش که به کس در نگرم
مُهر بر دیده و دل دارم تا بازآید
نامه ای از دلِ پردرد روان خواهم کرد
تا مگر حاجتم از راه روا بازآید
دستِ امیّد به دامانِ سحر باید زد
برم ار یار بیاید به دعا بازآید
صبحدم دوشی پیامی به صبا دادم و رفت
انتظارست که هر لحظه صبا بازآید
چند بر آتشِ محنت جگرم خواهد سوخت
بو که آبی به رخِ دولتِ ما باز آید
دولت از فضلِ خدا یافته بودم چو برفت
چشم دارم که هم از فضلِ خدا بازآید
چند گویم که نزاری ز فلان باز آمد
به کجا رفت نزاری و کجا باز آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باشد آن روز که آن فتنه به ما باز آید
لیک از آنگونه که او رفت، کجا باز آید؟
رفت و باز آمدنش تا به قیامت نبود
ای قیامت، تو بیا زود که تا باز آید
ای صبا، از سر آن کوی غباری به من آر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.