نزاری که نیازش به اهل راز بود
چه گونه توبه کند ور کند مجاز بود
چو من کسی که بود می پرست و شاهدباز
مرا قبول نباشد که توبه باز بود
مگر که دیده بدوزی ز روی خوب ار نه
نظر نظاره کند تا دو دیده باز بود
به هر کجا بخرامد تذرو رفتاری
همای خاطر من بر قفا چو باز بود
بر آبگینه دردم هنوز باقی هاست
چو با صفا نبود توبه بی نماز بود
روا بود که چو من خمری خراباتی
ز مجلس می و مطرب در احتراز بود
به کعبه قبله کند منزوی برای نماز
ولیک قبله آزادگان نیاز بود
شبان تا به سحر محتسب چه می داند
که دوستان را با دوستان چه راز بود
اگر به مرتبه سلطان شود نزاری عشق
چو حاکم است همان بنده ایاز بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگرچه غیر به بزم تو سرفراز بود
بدین خوشم که وصال آرزوگداز بود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.