کس نمی دانم که پیغامی برد
یک قدم با ما به یاری بسپرد
بندگی ها عرضه دارد و آن گهی
از دل آ [ رامم ] سلامی آورد
تا به وصلم کی مجالی می دهد
باز پرسد روی و راهی بنگرد
الله الله غفلتِ بی اختیار
بر من از بی التفاتی نشمرد
زاریی می آورد از من به دوست
مرغ اگر بالایِ بامش می پرد
خدمتی می آورد با اشتیاق
گر برو بادِ سحر گه بگذرد
دفعِ سودا را نزاری تا به کی
خونِ جان با آبِ رز برهم خورد
در تعجّب مانده ام تا هیچ کس
دشمنِ جان چون نزاری پرورد
هم گران باشد اگر او را کسی
از غمِ دنیا به یک جو واخَرَد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر به بیان احساسات خود درباره عشق و ارتباط با معشوق میپردازد. او از کسی نمیداند که پیام آورده و در دلش آرامش میآورد. شاعر به یاد میآورد که به وصال معشوق امیدوار است و از غفلت خود نسبت به او شکایت میکند. او از اشتیاق و longing برای دیدار یار سخن میگوید و به تضاد میان شادی و غم اشاره میکند. همچنین بیان میکند که حتی در تلاش برای رهایی از غمها، احساس نا امیدی و سردرگمی دارد. در نهایت، شاعر از درد و رنجی که ناشی از عشق و جدایی است، ابراز ناراحتی میکند.
هوش مصنوعی: هیچ کسی را نمیشناسم که پیغامی را به ما برساند و در این لحظه به یاریمان بشتابد.
هوش مصنوعی: در اینجا با اشاره به بندگی و دلسوزی، گفته میشود که گاهی این احساسات و ارتباطات عمیق به ما احوالی را میبخشند که باعث آرامش و سلامتی روح میشود. در واقع، همواره این بندگی و ارتباطات میتواند لحظاتی از آرامش خاطر را هم به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: تنها زمانی که به وصالم میرسد، میتواند از من بپرسد یا به چهرهام نگاه کند و راهی را ببیند.
هوش مصنوعی: خداوندا! غفلتِ ناخواستهام را به حساب بیتوجهیام نگذار.
هوش مصنوعی: اگر مرغی بر بام دوست پرواز کند، من هم از شدت احساس و اندوه، زاری و نالهای به همراه میآورم.
هوش مصنوعی: خدمتی با علاقه و شوق پدیدار میشود، اگر نسیم سحرگاهی بگذرد.
هوش مصنوعی: نزار میگوید که تا کی باید برای درمان اندوه و ناراحتی به دنبال راههایی باشیم که فقط جان را به درد میآورد و احساسات را به هم میریزد؟
هوش مصنوعی: من در شگفتی هستم که چرا هیچ کس مانند نزار، دشمن جان خود را چنین مورد توجه و پرورش قرار نمیدهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر غمهای دنیا، حتی به مقدار کمی از او هزینه کند، این موضوع برایش سنگین و گران تمام خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاتم طایی تویی اندر سخا
رستم دستان تویی اندر نبرد
نی، که حاتم نیست با جود تو راد
نی، که رستم نیست در جنگ تو مرد
صدر تو چرخست و تن را بال سست
روی تو شیدست و جان را چشم درد
جان من آزاد کن تا عقل من
هر دمت گوید زهی آزاد مرد
تازه گردانم به ناجستن که باد
[...]
آوخ ! آوخ ! وای وای و درد درد!
دل ز درد آزاد داری روی زرد
از رخ زردم روان و ز دل روان
وز روان زی دل روان آزار و درد
دور دارد آرزوی دل ز دور
[...]
قلتبانی هم به خواهر هم بزن
نیست پیدا گرچه کس پنهان نکرد
چند گویی خواهر من پارساست
گپ مزن گرد حدیث او مگرد
پارسا در خانهٔ تو نان تست
[...]
ای سخا را از کف تو پیشخورد
وی خرد را پیش رایت چشم درد
خلق تواهل هنر را دستگیر
جود تو مرد خرد را پایمرد
تیز با حزم تو کوه کند سیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.