غمزۀ شوخِ تو شیرین حرکاتی دارد
کشتۀ هر مژه فرهاد صفاتی دارد
در خورِ توتیِ جان در چمنِ باغِ جمال
چشمۀ خضرِ لبت تازه نباتی دارد
بوسه یی گر بدهی خیر بود باز مزن
این فقیری ز تو امّیدِ زکاتی دارد
خازنِ وصل بگو تا بدهد دادِ دلم
که ز دیوانِ ازل بر تو براتی دارد
بی تو بنشستن و خاطر ز تو باز آوردن
کارِ آن است که صبری و ثباتی دارد
خواب در دیدۀ پر خونِ دلش کی گنجد
هر که بر چهره ز هر چشم فراتی دارد
هم به صبر از شبِ یلدایِ فراقت روزی
دلِ محنت کشم امّیدِ نجاتی دارد
صبرِ بی طاقتم از پای درآمد نی نی
شادیِ غم که قدومش برکاتی دارد
عقل و هوش و دل و دین در سرِ زلفت کردم
گو بفرمای دگر گر خدماتی دارد
از زبانِ من اگر گوش کنی بادِ صبا
با تو یک لحظه به خلوت کلماتی دارد
از دهانِ تو سخن گفت نزاری چه عجب
که حدیثش چو دهان ِتو حیاتی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بستهٔ بند بلای تو نجاتی دارد
خستهٔ رنج غم تو درجاتی دارد
هر که شد مردهٔ درد تو نمیرد هرگز
کشتهٔ عشق تو جاوید حیاتی دارد
طاق ابروی تو محراب دل ماست از آن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.