دوش مرا صبحدم آمد و آواز داد
گفت که خواهد تو را راه به من باز داد
کرد برون ز آستین شیشگکی پر شراب
بر لب جام آنگهی بوس به اعزاز داد
داد به من جام و گفت نوش کن و دم مزن
جام چنین داد کی آن که به دم ساز داد
تربیتم کرد عشق راهبرم عشق بود
نوبت انجام کرد خلوت آغاز داد
شبپره را ره نداد در نظر آفتاب
قلب فرو مایه را در دهن گاز داد
شاه فرو ناورد سر به در هر گدا
زشت بود عکّه را مرتبه ی باز داد
سر به در آرد ز جیب مایه ی دیوانگی
هرکه پیامی به آن سلسله ی راز داد
هرکه نزاری صفت دل نه به حق در دهد
نقد به قلاب برد راز به غماز داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.