آوخ آوخ که جگرگوشه دگر بار برفت
دل به جان آمد از آن روز که دلدار برفت
یا رب این بار چنان رفت که باز آید باز
یا دلش سیر شد از ما و به یک بار برفت
یا رب از کوفتگی های ره آسایش یافت
وز تن نازک خود پرورش آزار برفت
نفسی با که زنم وه که فروبست دمم
غم دل با که خورم آه که غمخوار برفت
عکس رویش به خیال از دل من غایب نیست
خواب سهل است که از دیده بیدار برفت
صبر بیچاره بسی دیده ی لک بازنهاد
آخرالامر چو درماند به ناچار برفت
عمر درباختم افسوس که ایام گذشت
بودنی بود چه تدبیر کنم کار برفت
رخت بربند نزاری که سر آمد مدت
بخت برگشت و دل از دست شد و یار برفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت
باد بوی گل رویش به گلستان آورد
آب گلزار بشد رونق عطار برفت
صورت یوسف نادیده صفت میکردیم
[...]
هیچ داری خبر ای یار که آن یار برفت
یا شنیدی ز کسی کان بت عیار برفت
غم کارم بخور امروز که شد کار از دست
دلم این لحظه نگهدار که دلدار برفت
که کند چارهام این لحظه که بیچاره شدم
[...]
خون ببار از مژه ای دیده! که دلدار برفت
مونس جان و قرار دل بیمار برفت
گرچه باشد همه کس را دل آزرده ز درد
درد من این که مرا یار دل آزار برفت
دوش در صومعه دل ذکر دو زلفت می گفت
[...]
آدمی وار عیان گشت و پری وار برفت
از پسش جامه دران خلق بیکبار برفت
تا صبا نافه زچین سرو زلفش بگشود
مشک خجلت زده در طبله عطار برفت
خواست تا منع زعشقم کند و حسن تو دید
[...]
غم درآمد ز درم چون ز برم یار برفت
عیش و نوش و طربم، جمله به یکبار برفت
بنوشتم چو ز بی مهریت ای مه، شرحی
آتش افتاد به لوح و، قلم از کار برفت
خواست نرگس که به چشم تو کند همچشمی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.