به جان رسید دلم در فراق هان ای دوست
ترحّمی کن اگر هیچ می توان ای دوست
اگر تو برشکنی دشمنان به کام رسند
به دوستی که مکن ترکِ دوستان ای دوست
بر آن قرار برفتی که زود بازآیی
بیا به قول وفا کن بدین نشان ای دوست
به وصل اگر زمیانِ توم کناری نیست
کنارِ من ز سرشک است تا میان ای دوست
خبر چه گویمت از جانِ خسته و دلِ تنگ
چو در کنارِ دلی در میانِ جان ای دوست
من از میان بروم چون تو در کنار آیی
من و تو مَجمعِ اضداد و یک مکان ای دوست
من و تو هر دو به هم شرک و وحدت اینت محال
و گر به شکل بوم با تو توأمان ای دوست
همان نزاریِ شوریدۀ توم زنهار
اگر مشابهتی گفتم الامان ای دوست
درونِ جانی و بل جانِ جان و می کوشم
که مدّعی نبرد بر من این گمان ای دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم
که یاد مینکند عهد آشیان ای دوست
گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت
[...]
بیا بیا که ز هجر آمدم به جان ای دوست
بیا که سیر شدم بی تو از جهان ای دوست
به کام دشمنم از آرزوی دیدارت
مباش بیخبر از حال دوستان ای دوست
چو نفخ صور دهد جان به مرده عاشق را
[...]
مرا تو حاصل گفتاری از جهان ای دوست
بهای هر نظرت صدهزار جان ای دوست
نه صعوه جا نکند در دهان افعی و مار
چرا به زلف تو دل کرده آشیان ای دوست
بر آستان که اگر جم بود ندارد فخر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.