وقت گل جام مروق نتوان داد از دست
جان من جان من الحق نتوان داد از دست
یار هم صحبت دیرینه به تزویر محال
که به هم بر نهد احمق نتوان داد از دست
سر گلگون می از دست مده حاضر باش
کان عنانی ست که مطلق نتوان داد از دست
تا رسیدن به تماشای گلستان بهشت
چمن باغ خورنق نتوان داد از دست
تا به چنگ آمدن زلف حواری حالی
دامن یار مرفق نتوان داد از دست
گل و مل حاضر و منظور نزاری ناظر
بر مجاز این همه رونق نتوان داد از دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و زیباییهای آن است. شاعر به ارزش لحظات و زیباییهای زندگی اشاره میکند و تأکید میکند که نمیتوان از چیزهای ارزشمند و لذتبخش مانند گل، می، و عشق به راحتی گذشت. او بر این نکته تأکید دارد که باید در پی زیباییها باشیم و از آنها بهرهمند شویم، زیرا زمان محدود است و نمیتوان فرصتها را از دست داد. در مجموع، شعر حسرت و عشق به زیباییها را با نوعی دعوت به حیات پرانرژی و قدرشناسی نسبت به لحظات ارزشمند زندگی به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: زمانی که گل شکفته میشود، نمیتوان جام مروق (شراب) را از دست داد. جان من، به راستی نمیتوانم جانم را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: دوست قدیمی که با فریب و نیرنگ نمیتوان به او نزدیک شد، نادان نیست که به او از دیگران چیزی بدهی.
هوش مصنوعی: نگذار سر گلی که در دست داری از دست برود؛ همیشه آماده باش، زیرا این امکان وجود ندارد که کنترل کاملی بر آن داشته باشی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به تماشای زیباییهای بهشت و باغ خورنق نرسیم، نباید از این لحظات با ارزش و زیبا غافل شویم.
هوش مصنوعی: وقتی زلف معشوق به دست میآید، نمیتوان دامن او را رها کرد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، زیباییها و جذابیتها به وفور یافت میشوند، اما نمیتوان فقط به ظاهر آنها دل بست و از عمق معنا و حقیقت آنها غافل شد. این همه زندگی و رونق که به چشم میآید، تنها سطحی از واقعیت است و باید به دنبال عمق و محتوای واقعی بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.