گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

گر بدانی چه در قنینه ی توست

جام جم ساغر کمینه ی توست

در گلیم حکیم عشق گریز

که همه جزو و کل دفینه ی توست

با تو هم بسترست فرعونت

غلطم در درون سینه ی توست

گر تو مجموع نقد خود باشی

بحر و کان هر دو در خزینه ی توست

آب سیل قضای امروزی

تا به زانوی عقل دینه ی توست

عاریت نیست عشق من چه کنم

چون توان گفت در رهینه ی توست

دل غلط می کنم که گر سنگ است

پیش جام تو آبگینه ی توست

سینه چون جام کن نزاری صاف

جان کونین در قنینه ی توست

بادبان دماغ پرسود است

خانه ی نوح جان سفینه ی توست

خلق عالم چه دوست چه دشمن

هم ز مهر تو هم ز کینه ی توست

تویی آن مرغ آشیان شکار

که نجوم سپهر چینه ی توست