بر سر راهِ توام روز و شب آخر کویی
پیش تر زآن که رسد جان به لب آخر کویی
خود نگویی که مرا همْنفسی بود برفت
همْدمت را نفسی واطلب آخر کویی
دوستان را نپسندند به دشمنکامی
خود ز من باز مکن بی سبب آخر کویی
چنگ برگیر و بیا کز اثر زاری من
زهره در سوک نشست از طرب آخر کویی
ظن نبردم که شکیبت بود از من چندین
همه دم بوده ای ای بُلعجب آخر کویی
یا وفا یا ملکی پیشِ نزاری بفرست
ورنه برخیز و بیا بر عقب آخر کویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.