بتی در خیمه ی دیدم چو ماهی
که بازو کرده بر رخ تکیه گاهی
سهی سروی و بر سرو آفتابی
قبایی در برو بر سر کلاهی
شکر پاسخ لبی کوثر دهانی
نشسته بر لبِ کوثر سیاهی
سوادِ زلفِ دل گیرش همانا
مرا روشن کند رویی و راهی
اگر در قدرِ درویشی فزاید
چه کم گردد ز حسنِ پادشاهی
شود حاصل ثوابی بی عظیمش
به رحمت گر کند درمانگاهی
نمی ترسد ز دودِ سینه ی من
که صد خرمن بسوزانم به آهی
خیالِ ماهِ رویش ایستاده
موکّل بر سرم چون وام خواهی
نزاری را بخواهد کُشت آخر
چه می خواهی ز خونِ بی گناهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به راه اندر همی شد شاهراهی
رسید او تا به نزد پادشاهی
تو بر جانم همی بندی گناهی
مرا در وی نبوده هیچ راهی
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کلهای با خاک میگفت
که این دنیا نمیارزد بکاهی
نگارینا نرستی ز آب و در آب
سبک رفتاری و نیکو شناهی
بلی تو ماهی سیمی و هرگز
نترسد در میان آب ماهی
کنارم آبگیری هست و در وی
[...]
زهی بگرفته از مه تا به ماهی
سپاه دولت پیروز شاهی
جهانداری که خورشیدست و سایه
یکی شاهنشهی دیگر الهی
خداوندی که بنهادند گردن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.