ای دل آخر سر بنه گردن فرازی تا به کی
وقتِ آن آمد که خود را برنسازی تا به کی
دامنت آلوده چرک طبیعت تا به چند
شرم دار آخر ز چندین بی نمازی تا به کی
از تو دلداری موافق نیست در پیرانه سر
بر سرِ بازارِ غفلت حقه بازی تا به کی
حارثِ مُرَهست فعلت از بلیسی تا به چند
عوج بن عوق است حرصت از درازی تا به کی
رویِ طاعت بر زمینِ صدق نه عصیان مکن
آخرت از بی نیاز این بی نیازی تا به کی
وهمِ فهمِ ناقصِ خود را زبون بودن که چه
پس رویِ پیشوایانِ مجازی تا به کی
از درِ عفت گریزانی عزیمت تا کجا
بر پیِ شهوت گرازانی گرازی تا به کی
آخرت هرگز خلاصی از نزاری روی نیست
قلب را در بوته چندین میگدازی تا به کی
چند باشی ای نزاری سخره ی فرمان دل
نفس را میسوزی و دل مینوازی تا به کی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.