گر ز مردان صاحب درد باشی
در مردی زنی گر مرد باشی
تو را با نفس پروردن بود کار
همان باشد که بت پرورد باشی
برو چون قطب ساکن باش و بر جای
نه خورشیدی که عالم گرد باشی
بساط راه می باید شد این جا
تو هم چون کعبتین نرد باشی
گرت در آتش دوزخ بسوزند
بدین افسردگی هم سرد باشی
ببینی ای برادر صد قیامت
اگر یک شب چو ما در درد باشی
اگر گویی قیامت نیست اینجا
خلل در اعتقاد آورد باشی
بیامرزد خدایت حاش لله
گر از خود عاشقی ناورده باشی
نزاری با تو روی آن گه کند دوست
که از خود پشت بر خود کرده باشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غرض آنست زین تا تو نباشی
نه این باشی نه آن هر دو تو باشی
تو میخواهی که تا تنها تو باشی
کسی دیگر نباشد تا تو باشی
از آن پنهان کنی هر لحظه مارا
زچشم خلق ناپیدا ت باشی
چو بیما نیستی یک لحظه موجود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.