خوشا که موسمِ گل بامداد برخیزی
به باغ باده خوریّ و ز خلق بگریزی
برو به روز جوانی جهان پیر بخور
که آن به است که با روزگار نستیزی
ازین نصیحت بیهودهای فقیه ترا
چه حاصل است که روغن به ریگ میریزی
تو نیز هم مکن از عشق احتراز که ذوق
نباشدت مگر از خویشتن بپرهیزی
ولی ترا نبود بخت آن که از سرِ شوق
به دام زلف کمند افکنی برآویزی
هنوز نقد تمنای دوستیابی باز
پس از قیامت اگر خاک من بپرویزی
زمانه خاک تو هم عاقبت به پرویزن
فرو گذارد اگر ماورای پرویزی
حیل مکن که براق اجل عنان ترا
چو باد گیرد اگر خود به سیر شبدیزی
برو دلت به کسی ده ز خویشتن به درآی
به هرزه چند نشینی و چند برخیزی
نزاریا چه بلایی به گوشه ای بنشین
که عاقبت ز میان فتنهی برانگیزی
گرین سخن که تو داری برون دهی خونت
به گردنِ تو مگر نکته درهم آمیزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به هر که هست چو شیر و شکر درآمیزی
مرا ببینی و از من ز دور بگریزی
هزار حیله کنم تا رسم به صحبت تو
هنوز پیش تو من نانشسته برخیزی
بکش مرا و مکن قصد دیگران تاکی
[...]
ایا شکسته سر زلف ترک تبریزی
شعار تو همه دل بندی و دلاویزی
عبیر و عنبر بر مهر انور افشانی
عقیق و شکر بر مشک اذفر آمیزی
گهی به سنبل آشفته برگ گل سپری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.