شمارهٔ ۱۲۴۲
تا نیستی خود را از راه برنگیری
هرگز طریق هستی از راه برنگیری
گر از تو با تو بویی در نیستی بماند
بویی دگر نیابی رنگی دگر نگیری
از رنگ و بوی بازآ وزخوب و زشت بگذر
در خود اثر نبینی گر خود حذر نگیری
تو آتشی و نفست بی خشک و تر نباشد
تا هم چو برق آتش در خشک و تر نگیری
نوریست عشق وحدت پس چون چراغ میری
گر شمع زندگانی ز آن نور درنگیری
بر در غلاف شبهت تا کی هوا گرفتن
دنبال مرغ معنی بی بال و پر نگیری
زنهار اگر درین عهد از شست پاک بازان
صد تیر بر تو آید یک ره سپر نگیری
مُهر از زبان حیرت زنهار برنداری
ستر از جمال دعوی زنهار برنگیری
دم بر مزن درین دم بی همدمی نزاری
بی هم دمی درین ره ترک سفر نگیری
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...