گر مرا نیست به کویِ تو مجالِ گذری
به تو دارم طمع از روی عنایت نظری
از پیِ وصلِ تو بر خویش گرفتم همه رنج
زان که ممکن نبود نفعِ جهان بی ضرری
گر به دردم برسی دستِ عنایت بر سر
بر سر کشته ی هجران بکنی هم گذری
با تو گویم سخن و کرده نظر با غیری
با تو باشم به دل و بوده به تن با دگری
آخرالامر به جایی برسد قصّه که خلق
باز گویند به هر انجمن از من سمری
من در افتادم و دستِ طمع از جان شستم
ترسم این است که پیش تو نیاید خطری
من به الطاف تو دارم به جهان چشم امید
گوش با حالِ دلم بهتر ازین کن قدری
رو به رویِ تو جهان می نگرد چون باشد
گر به احوالِ نزاری بکنی وانگری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود درخواست میکند که اگر فرصتی برای دیدن او ندارد، حداقل با نگاهی به او توجه کند. او با اشاره به رنجهایی که برای رسیدن به وصال معشوق کشیده است، از او میخواهد که در مشکلاتش به او رسیدگی کند. شاعر در عین حال بیان میکند که با وجود داشتن علایق به دیگران، در دل همیشه متعلق به معشوق خود است. او نگران است که در غیاب معشوق، آسیبهایی متوجهاش شود و به الطاف او امید دارد. در پایان، از معشوق میخواهد که به حال او توجه کند و به دنیای او نگاهی بیندازد.
هوش مصنوعی: اگر در کوی تو فرصتی برای گذر کردن ندارم، امید دارم که از روی لطف و محبت نگاهی به من بیندازی.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به وصال تو تمام رنجها را بر خود هموار کردم، زیرا امکان نداشت که بهرهای از دنیا بدون زیان باشد.
هوش مصنوعی: اگر به من توجه کنی و دستی از محبت بر سرم بکشی، گویی بر سر کسی که در فراق و جدایی رنج میبرد، عبور کردهای.
هوش مصنوعی: با تو صحبت میکنم و در نگاه دیگران هستی، در دل با تو هستم ولی در ظاهر با کسی دیگر.
هوش مصنوعی: نهایتاً داستانی به جایی میرسد که مردم در هر جمعی درباره من صحبت میکنند و یاد من را زنده نگه میدارند.
هوش مصنوعی: من با تمام وجودم تلاش کردم و از آرزوهای بیپایه و اینکه به تو وابسته باشم، دست کشیدم. تنها نگرانیام این است که مبادا به تو آسیبی برسد.
هوش مصنوعی: من به مهربانیهای تو امید دارم و در این دنیا به لطف تو نگاه میکنم. امیدوارم حال دلم را از این بهتر کنی.
هوش مصنوعی: جهان به تو نگاه میکند، پس چگونه باشد اگر به حالات نزاری توجه کنی و آنها را ببینی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.