میروم سویِ خرابات که پیرم آنجاست
جای دیگر چه کنم عذر پذیرم آنجاست
گر به شکلم تو جدا بینی و دور از برِ دوست
جان که از وی نفسی نیست گریزم آنجاست
نیست جایی دگر آن کس که ستم کرد و برفت
دامنش روزِ مکافات بگیرم آنجاست
دارم آنجا به غریبی و به تنهایی خوی
سپه و مملکت و تاج و سریرم آنجاست
گر ندارم خبر از خویشتن اینجا چه عجب
فهم و وهم و نظر و فکر و ضمیرم آنجاست
چند سرگشته روم در شب تاریکِ فراق
رفتم آنجا که رخ بدرِ مُنیرم آنجاست
به چه مشغولم ازین جا به چه آنجا نروم
که دل و جان نزاری فقیرم آنجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.