گر تو در این بیابان برگ سفر نداری
هش دار تا به عمیا سر بر خطر نداری
پاکان راه بین را هم رهبری است رهبر
ره کی بری به مقصد گر راهبر نداری
او را که مست اویی او را ازو طلب کن
زیرا به او دلیلی زو خوب تر نداری
غایب نه ای زمانی زو بر درش چه جویی
او با تو در حضورست اما خبر نداری
در غیبت و حضورش یک ذره ره نیابی
تا پرده ی حقیقت از شبهه بر نداری
آن گه که بازیابی او را از او تمام است
با غیبت و حضورش کاری دگرنداری
با تو حجاب کلی از راه بر گرفتم
بشنو ندای وحدت گر گوش کر نداری
بگذر زخود که هیچی وز هیچی هیچ ناید
تا با تو هیچ ماند زین ره گذر نداری
با زخم خار سازی در گلستان دنیا
گر هم چو گل در این ره دامان تر نداری
دیو هوا نزاری دست ظفر ندارد
گر نفس ره زنت را در پی سپر نداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایدل ز خانه تن فکر سفر نداری
پروانه ای ندانم، بهر چه پر نداری
از کج گلخن تن عزم وطن نکردی
ای اخگر فسرده، شوق شرر نداری
تنها روی چو مردان، ناید زتو که چون موج
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.