خلافِ عهد روا نیست در وفاداری
چه گویمت که تو بد عهد و بی وفا یاری
به اعتمادِ تو نااهل روزگارِ عزیز
به باد رفت به صد سختی و به صد خواری
نه شرط کردی و سوگند خوردی اوّلِ عهد
که تا اجل بگذارد مرا بنگذاری
سر از محبّت ما می کشی ترا دیدیم
که روزگار نبودت ز ما که سر خاری
جفا و جور بگو و بکن به آزادی
ز دوست معتقدان کی کنند بیزاری
من آن نیام که به آزردن از تو برگردم
هنوز جانِ منی با همه جگر خواری
امیدِ مرحمت است ار عقوبتی کنیام
دلیلِ راحت اگر بی گنه بیازاری
نه زر که در قدمت ریزم و نه دست که دل
به زور باز توانم گرفت هم زاری
مرا حواله به کویِ تو کردهاند و چو خاک
بر آستانِ توام تا به خاک بسپاری
دگر ملامت کار اوفتادگان نکنی
اگر چنان چو نزاری شبی به روز آری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.