دو سه روز است که دیدار به ما ننمودی
مرحبا شاد رسیدی و کرم فرمودی
چه خطا رفت چه کردیم چه گفتیم چرا
سر گرانی به سرت کز چه غبارآلودی
چون بجستی که دگر باز نجُستی ما را
به چه مشغول شدی با که به خلوت بودی
درِ زندانم از آن شب که تو رفتی بستهست
تا به امروز که بازآمدی و بگشودی
کس نگفتهست که مردهست فلان یا زندهست
هم عفاالله که بر بیکسی ام بخشودی
هر که مقبولِ ایازست غلامی کردن
پیشِ او به بود از سلطنتِ محمودی
تو مکن قصد نزاری که به پایت ریزد
جان به دستِ خود اگر طالب این مقصودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غیبت محبوب خود شکایت میکند و به او خوشامد میگوید. او به یاد میآورد که از زمانی که محبوب رفته، در زندان احساس عذاب و تنهایی کرده است. شاعر از او میپرسد که چه چیز باعث غیبت او شده و به چه مشغولیتی پرداخته است. همچنین او به گذشته اشاره میکند که همه در مورد وضعیت یکدیگر بیخبرند و از محبوب درخواست میکند که بر او رحمت کند. شاعر در انتها تأکید میکند که خدمت به محبوب از قدرت و سلطنت هم بهتر است و از او میخواهد که مورد نفرین واقع نشود.
هوش مصنوعی: چند روزی است که از دیدار تو محروم هستیم. خوش آمدی، و با مهربانیات ما را شاد کردهای.
هوش مصنوعی: ما چه اشتباهی کردهایم، چه کارهایی انجام دادهایم و چه سخنانی گفتهایم که حالا این وزنهی سنگین بر دوش ماست؟ چرا این قدر غم و اندوه بر ما سایه افکنده است؟
هوش مصنوعی: وقتی که از کنار ما رفتی و دیگر برنگشتی، با چه کسی در خلوت خود مشغول شدی و ما را به چه موضوعی مشغول کردی؟
هوش مصنوعی: زندان من از وقتی که تو رفتی، درش بسته بود و حالا که دوباره برگشتی و آن را باز کردی، دوباره به زندگی برمیگردم.
هوش مصنوعی: هیچکس نگفته که فلانی مرده یا زنده است، خدا به تو برکت بدهد که در تنهاییام مرا مورد لطف قرار دادی.
هوش مصنوعی: هر کسی که مورد پسند و توجه ایاز باشد، خدمت کردن و غلامی او بهتر است از سلطنت محمود.
هوش مصنوعی: به دیگران قصد نکن که به تو زیان برسانند، زیرا اگر خودت خواهان این هدف هستی، جانت به دست خودت خواهد رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دریغا در این خانه دمی بگشودی
مونس خویش بدیدی دل هر موجودی
چشم یعقوب به دیدار پسر شاد شدی
ساقی وصل شراب صمدی پیمودی
رو نمودی که منم شاهد تو باک مدار
[...]
نیست چون صبح ترا جز نفس معدودی
چه کنی چون دل شب تیره اش از هر دودی؟
نیست سرمایه عمر تو به جز یک دو سه دم
چه کنی صرف به دودی که ندارد سودی؟
دود اگر زلف ایازست ببر پیوندش
[...]
طالع سعدی و کوکب کندم مسعودی
از ایازم برسد عاقبت محمودی
یوسف گل بسر تخت سلیمان آمد
از عنادل بشنو زمزمه داودی
خال تو طرفه خلیلی است بگلزار بهشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.