گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

چون هیچ بقایی نکند خاکی و بادی

دل بر کن این رهگذر انده و شادی

در حلقه ی رندانِ قلندر شو و بنشین

گر پای خود از زهد ریایی بگشادی

منزل مطلب چون که هم از گام نخستین

پای آبله کردی و به ره باز فتادی

ثابت قدم آنست که سر زیر ِ قدم کرد

افسر ننهی که به قدم سر ننهادی

با دیده ی بی دیده ی خود چون روی آن جا

کان جا همه روزست و تو خفاش نهادی

آن لحظه شدی زنده که چون خضر بمردی

وان لحظه بمردی که چو فرعون بزادی

زین پس مطلب داد ز بیداد نزاری

این داد هم از خود طلب ار طالب ِ دادی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode