کاش باری عقل دست از کارِ ما واداشتی
تا نبودی بر سر ِ ما ننگِ هر ناداشتی
بی نصیبم از سروش ِ عقل و بی سامان ِ بخت
چون بزرگان یا خط ِ آزادیی یا داشتی
هیچ اگر در باب ِ ما بودی رعایت گونه ای
هرگز آخر یک نفس یک لمحه با ما داشتی
بر گذرگاه جیوش عقل نشستی دلم
هم از آن برتر شدی از پیش اگر پا داشتی
چون به خود درماند و شد از عشق کلی ناامید
خواست تا دل با کسی یک رو و یک تا داشتی
دست زد در دامنِ عشق و بدو تسلیم کرد
عقل خود ننشستی از اول اگر جا داشتی
چون رموزی داشت با ما عشق از مبدای کون
با همه کس گر همان بودی همان را داشتی
فاش از اهل بهشت استی و در خورد ِ ثواب
دست ها در حلقه های زلف حورا داشتی
این همه کس داند از حالِ نزاری کو به طوع
پس روی ِ عقل کردی گر نه سودا داشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.