گر به مستی زدم اندر سر زلفت دستی
این همه خرده نگیرند بتا بر مستی
دست من گیر که بر دست نگیرند از مست
هان بده هین بستان از سر پیمان دستی
ای که گفتی من اگر مست بدم دوش امروز
سرِ این فتنه که داند به کجا پیوستی
خوش نکو طرفه عجب قاعدهای بودی اگر
هرکه بدمست شدی عهد وفا بشکستی
گر به طوفان عتاب تو غباری برخاست
کاشکی باز به آبِ سرِ من بنشستی
حلقهی زلف تو در دست من و دل ساکن
والله ار سلسله برپای بدی بگسستی
کاشکی دست رسستی و در اسلام روا
تا من آن زلف چو زنار مغان بربستی
عشق در سینه و می در سر و سودا در دل
عقل را چاره همین بود که بیرون جستی
عشق و مستی و جوانی و نزاری هیهات
عقل اینجا چه کند کاش که باری هستی
من خود از صحبت اغیار گریزان باشم
خاصه از عقلِ جگرخواره گرانی پستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عاشقانه و مستی شاعر است. شاعر به زلف محبوبش اشاره کرده و میگوید که اگر به مستی دستی به زلف او زده، نباید خردهای بر او گرفت. او از محبوبش میخواهد که دستش را بگیرد، زیرا در حال مستی کسی دیگری قادر به گرفتن دست او نیست. شاعر به یادآوری میپردازد که در لحظهی مستی، وفاداری و عهدها شکسته میشوند و عشق و شور جوانی او را به سوی جنون میکشاند. در نهایت، او از عقل و خرد میگریزد و بر احساسات و تمایلات عاشقانهاش تأکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر در حال مستی دستی به زلف تو زدهام، بگذار که دیگران از این کارم انتقاد نکنند، زیرا من در حال مستی بودهام.
هوش مصنوعی: دست مرا بگیر، تا کسی که در مستی است مرا رها نکند. برو، و آنچه از پیمان بر عهده داری به من بده.
هوش مصنوعی: تو که گفتی اگر دیروز مست بودم، امروز درباره این فتنه چه کسی میداند به کجا میرسد؟
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که اگر هر کسی که به حالت مستی و شیدایی میرسد، پیمان وفاداریاش را بشکند، واقعاً شگفتانگیز و شایسته ستایش است که تو این ویژگی را نداشتی و در عوض به عهد و پیمان خود وفادار ماندی.
هوش مصنوعی: اگر در طوفان خشم تو گرد و خاکی برپا شود، کاش دوباره بر سرِ من آرام میگرفتی.
هوش مصنوعی: گفتن این که من حلقهی موهای تو را در دست دارم و دلم آرام است، پس اگر این زنجیرهی بدی را بشکنم، واقعاً چیزی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: ای کاش دستی داشتم تا به تو برسم و در اسلام مجاز باشد که من آن زلف پیچیدهات را مانند زنار مغان بپیچم و ببندم.
هوش مصنوعی: عشق در قلبت موجود است و در سر، شوری از می دارد و دل پر از اندیشه و خیال است. عقل تنها راهی که برای نجات خود دارد این است که از این وضعیت خارج شود.
هوش مصنوعی: عشق و الان به خاطر جوانی و خوشحالی و بیخیالی، عقل چه کاره است؟ ای کاش که فقط وجودی در اینجا باشد.
هوش مصنوعی: من از حرف زدن با دیگران فراری هستم، به ویژه از عقلی که در پی منافع خود و برتری جویی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک من از می اغیار مگر سرمستی
که مرا توبه و پیمانه و دل بشکستی
دیو سازند رقیبان و توئی حور سرشت
نور محضی تو بظلمت زچه رو پیوستی
ساقیا زآتش می پرده پندار بسوز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.