ای نازنین بی موجبی در خون ما رفتن که چه
ناکرده جرمی هر زمان با ما در آشفتن که چه
برقع برافکن یک زمان آخر زیار مهربان
روی تو ماه آسمان در پرده بنهفتن که چه
کم کن نگارا از جفا هنگام صلح است و صفا
دستی به پیمان در وفا با یار نگرفتن که چه
بس غافلی از کار من از چشم شب بیدار من
از اشک گوهر بار من در دانه ها سفتن که چه
این جا سخن کوتاه به رویم بتا بر ماه به
یک ره به وصلم راه ده بر خاک در خفتن که چه
بیخ امیدم می کنی کارم به هم بر می زنی
چون آخرم رد می کنی اول پذیرفتن که چه
بر کن نزاری دل ز وی دیگر منه بر آب پی
دم درکش اکنون تا به کی بیهوده پر گفتن که چه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.