باز آمده ای سری در آشفته
ترک همه نام و ننگ خود گفته
بر هر سر کوچه ی گلی دارم
بر خاک ز خون دیده بشکفته
از بس که به فکر دوست مشغولم
از خویشتنم ملال بگرفته
گر باز نظر کند به باغستان
من مست چو بلبلان آشفته
در شورم و غصه های دیرینه
آغاز کنم به نکته ای سفته
او گوش نهاده بر سماع من
من خویشتن از رقیب بنهفته
هیهات اگر رقیب را بینم
آویخته هم چو خوشه از چفته
تا کی کوشد نزاری مسکین
جانی به لب آمده، دلی رفته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.