گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظامی

فهرست‌کش نشاط این باغ

بر ران سخن چنین کشد داغ

کان‌روز که مه به باغ می‌رفت

چون ماهِ دو‌هفته کرده هر هفت

گل بر سر سرو دسته بسته

بازار گلاب و گل شکسته

زلفین مسلسلش گره‌گیر

پیچیده چو حلقه‌های زنجیر

در ره ز بنی‌اسد جوانی

دیدش چو شکفته گلستانی

شخصی هنری به‌سنگ و سایه

در چشم عرب بلند پایه

بسیار قبیله و قرابات

کارش همه خدمت و مراعات

گوش همه خلق بر سلامش

بخت ابن‌سلام کرده نامش

هم سیم خدا و هم قوی‌پشت

خلقی سوی او کشیده انگشت

از دیدن آن چراغ تابان

در چاره چو باد شد شتابان

آگه نه که گرچه گنج بازد

با باد چراغ در نسازد

چون سوی وطن‌گه آمد از راه

بودش طمع وصال آن ماه

مه را نگرفت کس در آغوش

این نکته مگر شدش فراموش

چاره طلبید و کس فرستاد

در جستن عقد آن پری‌زاد

تا لیلی را به خواستاری

در موکب خود کشد عماری

نیرنگ نمود و خواهش انگیخت

خاکی شد و زر چو خاک می‌ریخت

پذرفت هزار گنج شاهی

وز رَم گله بیش از آنکه خواهی

چون رفت میانجی سخنگوی

در جستن آن نگار دلجوی

خواهش‌گری‌ای به دست‌بوسی

می‌کرد ز بهر آن عروسی

هم مادر و هم پدر نشستند

وامید در آن حدیث بستند

گفتند سخن به جای خویش است

لیکن قدری درنگ پیش است

کاین تازه بهار بوستانی

دارد عَرَضی ز ناتوانی

چون ما ز بهیش باز خندیم

شکرانه دهیم و عقد بندیم

این عقد نشان سود باشد

انشاءالله که زود باشد

اما نه هنوز روزکی چند

می‌باید شد به وعده خرسند

تا غنچهٔ گل شکفته گردد

خار از در باغ رفته گردد

گردنش به طوق زر درآریم

با طوق زرش به تو سپاریم

چون ابن‌سلام از آن نیازی

شد نامزد شکیب سازی

مرکب به دیار خویشتن راند

بنشست و غبار خویش بنشاند