گنجور

 
نشاط اصفهانی

عشق از نو باز دستان‌ساز گشت

عکس سوی اصل آخر بازگشت

هجرها رفتند و آمد وصل‌ها

عکس‌ها رفتند سوی اصل‌ها

مرغی افتاده سوی دام از چمن

بس عجب گر گیرد آرام از چمن

ور گرفتاری او بسیار شد

مدتی مهجور از گلزار شد

طبع او با دام و دانه یار گشت

خاطر او فارغ از گلزار گشت

با هم آوازان بطرف گلستان

گاه در پرواز و گه در آشیان

تا بدان غایت برون از یاد کرد

کو همی خود را گمان آزاد کرد

باورش نامد که گلزاریش بود

با گل و گلشن سرو کاریش بود

بوی گل رو در چمن بنمایدش

رهنما جذب گلستان آیدش

عشق از نو باز دستان ساز کرد

مرغ سوی آشیان پرواز کرد