این امام و رهنمای هشتمین
هم صراط حق و هم نور مبین
ای فروغ هفتم از نور دوم
انظرونا نقتبس مِن نورکم
انت قلبالقلب قلابالنفوس
انت نورالنور یا شمسالشموس
تو سرا پا عدلی و نوری تمام
من ز پا تا سر همه ظلم و ظلام
ظلمتی را رو به سوی نور بین
صبح، پایانِ شبِ دیجور بین
از ضیا ظلمت چه جوید جز فنا
تا رود ظلمت نماند جز ضیا
چیست ظلمت نیست ظلمت جز عدم
هم تو بودی هم تو خواهد بود هم
من گرفتم رو نهادم سوی تو
با کدامین رو ببینم روی تو
سینهٔ من درخور مهر تو نیست
دیدهٔ من لایق چهر تو نیست
نه سری دارم سزای درگهت
نه رخی شایستهٔ خاک رهت
روی من شایستهٔ آن خاک نیست
در خور آن پاک، این ناپاک نیست
بر سرم از لطف اگر آری گذر
افکنی از مهر اگر سویم نظر
اولم دستی بباید دادنت
تا توانم زان بگیرم دامنت
پس دلی سوزان و چشمی غرق خون
طاقتی اندک، غمی از حد فزون
پس زبانی کاشف هر گونه راز
پس بیانی سر به سر عجز و نیاز
زان سپس گوشی به قیل و قال من
جای رحم است آن زمان بر حال من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.