گنجور

 
نشاط اصفهانی

سید کونین سبط مصطفا

بهترین فرزند خیرالاولیا

پروریده حق در آغوش بتول

زیب دامان، زینت دوش رسول

جبرئیلش مهد جنبان صبا

شیر او را مایه از شیر خدا

منبع هستی‌ست آن فرخنده ذات

رشحه رشحه زو رسد بر کائنات

قوه‌ها را سوی فعل آورد او

نیک را ممتاز از بد کرد او

دشمن از وی دشمن آمد، دوست دوست

بد از او بد گشت و نیکو زو نکوست

هم وجود دشمن از جود وی است

هم زیانش از پی سود وی است

رهنمونش کرد خود بر قتل خویش

پس بیفکندش سر تسلیم پیش

در قیامت نیز حاضر سازدش

پس در آتش هم خود او اندازدش

هان مگو جبر این خطاب مستطاب

فهم کن والله اعلم بالصواب

نه کنون زین فعل بد میسوزد او

از ازل خود تا ابد میسوزد او

مصطفای دودمان ارتضا

مرتضای خاندان اصطفا

جمله هستیها طفیل هست اوست

زور بازوی یداله دست اوست

کی سگی او را تواند بست دست

شیر را روبه نداند دست بست

گر نه خود از زندگی سیر آمدی

عاجز از روباه کی شیر آمدی

ابن سعادت از ازل اندوخته است

این شهادت از علی آموخته است

چون پیام دوست از دشمن شنفت

زیر زخم تیغ دشمن قرب گفت

هر که را از دوستانش خواند دوست

زیر تیغ دشمنان بنشاند دوست

از نخست افتاد چون مقبول عشق

لاجرم شد عاقبت مقتول عشق

گر حدیث ما تو را آمد عجب

گفت حق خود در حدیث من طلب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode