گنجور

 
نشاط اصفهانی

به یاد نیست جز اینم که من به یاد تو باشم

جز این مراد ندارم که بر مراد تو باشم

چو یاد غمزده غم آورد از آن نپسندم

به خود غمی که مبادا غمین به یاد تو باشم

غمت مباد اسیری اگر به دام تو میرد

فدای خاطر آزاد و جان شاد تو باشم

مرا چه باک که سد کوه آتش است در این ره

اگر چه کاه ضعیفم اسیر باد تو باشم

زیاده می‌کنم امروز جرم تا که به فردا

پسند فضل تو و رحمت زیاد تو باشم

به فضل بین و کرم بر من ضعیف خدا را

که من نه در خور میزان عدل و داد تو باشم

ز نیستی ره هستی نشاط جست، بگفتا

ز من کناره چه گیری که در نهاد تو باشم