نظر به ظاهر و صیاد در خفا خفتست
اجل رسیده چه داند بلا کجا خفتست
کجا ز فتنه آن چشم نیم باز رهیم
که فتنه خاسته از خواب و پای ما خفتست
کسی به قلب شبم ترکتاز می آرد
که بر فراش قصب پای در حنا خفتست
شمیم مهر ز باغ وفا نمی آید
به هر چمن که تو نشکفته یی صبا خفتست
طبیب عشق ببرد طمع ز بیماری
که شب به راحت ازین درد بی دوا خفتست
کسی از معانقه روز وصل یابد ذوق
که چند شب ز هم آغوش خود جدا خفتست
بگیر کام دل ای کعبتین مردم چشم
که بردت آمده و نقش بر قفا خفتست
شب امید به از صبح عید می گذرد
که آشنا به تمنای آشنا خفتست
فسانه صرف «نظیری » مکن که خواب کند
شکستهای که به صد درد مبتلا خفتست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.