آن دهد در گریه پند ما که با ما دشمن است
هرکه می گیرد شناور را به دریا دشمن است
هر که را دل در درون شادست با بیرون چه کار
شمع را خلوت نگهبان است و صحرا دشمن است
خود مگر از در درآیی ورنه از ما تا به تو
صد بیابانست و در هر گام صد جا دشمن است
دل آن آزرده تر داریم کازارش کنند
خصمی خود می کند هرکس که با ما دشمن است
خون ز چشم کاروانی ریخت در بازار مصر
هر که را یوسف بود کالا به سودا دشمن است
تا غمم گردید مونس کلفتم با کس نماند
دوست چون هم خوابه گردد مو بر اعضا دشمن است
های های گریه ای باید که دل خالی کند
ورنه چون در دل گره باشد مداوا دشمن است
گر بهار آید «نظیری » ور خزان با من مگوی
خاطر مشغول عاشق را تماشا دشمن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عالم مکار با ارباب عقبی دشمن است
این چه خس پوش با دلهای بینا دشمن است
اهل ابرامند محروم از کرامت های عشق
بی سؤال آن کس که بخشد، با تقاضا دشمن است
وادی هموار رهرو را کند سر در هوا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.