وقت آن آمد که خرگه با گل سوری زنی
لعبت چینی گزینی جام فغفوری زنی
چهره از لعلی قبایان بدخشانی کنی
باده با فیروزه خطان نشابوری زنی
دست ها در گردن چون رطل مینایی کنی
بوسه ها بر ساعدچون شمع کافوری زنی
ساز و برگ بوس و آغوش و کنارت داده اند
بیش ازین چون نی نمی باید دم از دوری زنی
عمر شیرین موج بر آبست شاید چون حباب
قرعه بر نام شراب تلخ انگوری زنی
بلبل و گل پرده از ساز و نوا برداشتند
زشت باشد گر تو خواهی لاف مستوری زنی
بی کلاه و کفش می رقصند مستان در چمن
تو نمی خواهی که گل بر سر ز مغروری زنی
بلبلا! نرگس دو بینی می کند وقت است وقت
بر سر کرسی برآیی بانگ منصوری زنی
سبزه و گل بر سر کوچند شاید گر تو نیز
با حریفان خیمه ای بیرون ز معموری زنی
باده آخر شد صبوحی را «نظیری » ساز ده
ورنه فردا حرف نتوانی ز مخموری زنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.