گنجور

 
نظیری نیشابوری

صد غم ز غم پیاله ستاند به یاد من

صد غصه تیغ تیز کند در عناد من

گردد ز شیخ و برهمنم کار بسته تر

در چین ابروی تو گره شد گشاد من

تسبیح و سجده از گل میخانه می کنم

خاک مرادبخش برآد مراد من

پروای راهب و سر زنارم از کجاست

باید به بت درست بود اعتقاد من

بعد وصال رخنه به کارم نمی کند

از بس به عشق گشته قوی اتحاد من

بر آتشم خمار شراب تو آب ریخت

جامی بنوش و دود برآر از نهاد من

چندی به حیله رفت «نظیری » به راه عقل

هرگز بر آن ربوده نبود اعتماد من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode