گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظیری نیشابوری

از چاه غبغبش به درآورده ماه را

بر ماه، عقرب سیهش بسته راه را

عابد که بیندش به درآید ز خانقاه

سلطان که یابدش بگذارد سپاه را

گر روز حشر پرده ز رویش برافکنند

ایزد به روی بنده نیارد گناه را

آن کج کله چو بر صف عشاق بگذرد

شاهان ز سر نهند هوای کلاه را

از هیبت تجلی دیدار سوختیم

برق آورد بشارت باران گیاه را

عاجز شدست دیده ز ادراک حسن او

در حوصله جمال نگنجد نگاه را

باری چو در بغل همه خرمن نمی رود

بیچاره در کنار کشد برگ کاه را

امید هست کز سر آن بام بگذارد

پا در میان کوی گشودیم آه را

خاکش به فرق کن که به جانان نمی رسد

عاشق گر التفات کند مال و جاه را

گر این عطش به خلد «نظیری » ز جان رود

جویم ز سلسبیل به آتش پناه را

 
 
 
مسعود سعد سلمان

تا تو بتاب کردی زلف سپاه را

در تو بماند چشم به خوبی سیاه را

ای رشک مهر و ماه تو گر نیک بنگری

در مهر و ماه طیره کنی مهر و ماه را

گر هیچ بایدت که شوی مشک بوی تو

[...]

فلکی شروانی

خور گرچه نور بخشد هر ماه ماه را

روبد بدیده پیشش صد راه راه را

شاهان ز تاج و گاه، شرف یافتند و او

گه تاج را شرف دهد و گاه گاه را

گر گاه در پناه وی آید ظفر دهد

[...]

ادیب صابر

مویم سپید و نامه سیه ماند از گناه

جز عذر و توبه چاره ندانم گناه را

خواهم که عفو و رحمت و لطف تو ای خدا

در کار این سپید کند آن سیاه را

سید حسن غزنوی

ای تخت را خجسته تر از تاج گاه را

وی ملک را فریضه تر از نور ماه را

ای نقش بند دولت بند قبای تو

فر همای داد به سربر کلاه را

روزی که بر نشینی تاج سفیده دم

[...]

سعدی

آن روی بین که حسن بپوشید ماه را

وآن دام زلف و دانهٔ خال سیاه را

من سرو را قبا نشنیدم دگر که بست

بر فرق آفتاب ندیدم کلاه را

گر صورتی چنین به قیامت برآورند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه