تا به کی خیمه چو گل بر گذر باد زنم
عهد خوبی گذران بینم و فریاد زنم
حاصل مزرع آفت زدگان است آن گنج
من غلط قرعه به ویرانه و آباد زنم
بیش ازین شور نمی گنجد اگر کان نمک
بر جگرسوختگی های خدا داد زنم
مست شوقم می و خون درنظرم یکسانست
سر ز ساقی کشم و چنگ به جلاد زنم
خار حسرت به دل و خنده شادی بر لب
جام غم گیرم و خود نوشم و خوش باد زنم
شرح هجران تو بر مرغ گلستان خوانم
شانه زلف تو بر طره شمشاد زنم
گر مقیمان چمن از تو نشانم گویند
بوسه ها بر قدم بنده و آزاد زنم
قلم عقل ز بازیچه ساقی بشکست
خنده ها بر سبق و بر خط استاد زنم
منهدم گشت چو بنیاد وفا کعبه دل
حاکمی کو که ز بیداد بتان داد زنم
در گلستان چو حدیث قد آن سرو کنم
ناوکی بر دل صد پاره شمشاد زنم
من و ورد سحری نیست «نظیری » انصاف
راه میخانه روم، دوش به زهاد زنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات و نگرانیهای خود میپردازد. او از بیثباتی زندگی و درد و رنجهایی که در دل دارد سخن میگوید. شاعر به دنبال خوشی و نیکوییها در دنیای تاریکش است و با وجود غم و حسرت، از خنده و شادی نیز غافل نیست. او به عشق و هجران معشوق اشاره میکند و از یادآوری خاطرات عاشقانهاش لذت میبرد. در نهایت، او به تضادهای زندگی و بیعدالتیهای آن اشاره میکند و در جستجوی راهی برای رهایی از این دردهاست.
هوش مصنوعی: تا کی باید با حالتی ناپایدار و در معرض آسیب، مانند گلی که در باد میلرزد، بگذرانم؟ من باید به یاد روزهای خوب بیفتم و در دل فریاد بزنم.
هوش مصنوعی: محصول زمینهایی که آفت زدهاند، آن گنج من است. من به اشتباه ثروت خود را به ویرانهها و مکانهای آباد اختصاص میدهم.
هوش مصنوعی: من بیشتر از این نمیتوانم تحمل کنم، اگر دردی که از سوختگیهایی که خدا به من داده، با نمک هم همراه شود.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، احساس شوق و هیجان من به اندازهای زیاد است که برایم فرقی نمیکند که مینوشم یا به زندگی و مرگ فکر میکنم. من از ساقی میخواهم که شرابم را بدهد و در عین حال به خودم اجازه میدهم احساسات شدیدم را ابراز کنم.
هوش مصنوعی: به دل، حسرتی مانند خار دارم و بر لبهایم خندهای از شادی نمایان است. در حالی که جام غم را در دست دارم، خودم را سرشار از خوشی میسازم و به زندگی ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: من غم فراق تو را به پرندههای گلستان روایت میکنم و با شانه کردن موهایت، به زلف درخت شمشاد زیبایی میبخشم.
هوش مصنوعی: اگر ساکنان باغ از تو نشانی بدهند، من بوسهها را به پای بنده و آزاد میزنم.
هوش مصنوعی: عقل من از خوشی و شراب ساقی چنان به هیجان آمده که نمیتواند به درستی فکر کند و به همین دلیل، به جای نوشتن افکار منطقی، فقط به این خوشی و خندههای ناشی از آن مشغولم.
هوش مصنوعی: زمانی که اساس وفا و صداقت از بین رفت، قلب من به ویرانی گرایید. حاکمی وجود ندارد که از ظلم و ستم بتها نجاتم دهد.
هوش مصنوعی: اگر در گلستان به یاد قامت زیبای آن سرو بگویم، ناگفته نمازی بر دل شادابم میزنم که همچون تکهای از شمشاد شکسته شده است.
هوش مصنوعی: من و جستجوی معنای زندگی هیچ شباهتی به سحر و جادو نداریم. من با صداقت به سراغ راهی میروم که به میخانه میرسد و شب گذشته با عابدان گفتگو کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی از گریه گره بر لب فریاد زنم
سوختم چند گره بیهده بر باد زنم
منکه از طالع شوریده خود در بدرم
از که نالم چکنم پیش که فریاد زنم
غم دل چند خورم کی بود آنروز که من
[...]
هردم از شوق عدم ناله و فریاد زنم
نه حبابم که گره بیهده بر باد زنم
جوهر ذاتی من موجه دریای بقاست
پیچ و خم چند درین بیضه فولاد زنم؟
نعل من پیش محیط است در آتش چون سیل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.