دچار هرکه شوی جز سراغ یار مگیر
سپند بر سر آتش شو و قرار مگیر
چو وعده دررسد، او خود به یاد می آرد
به ذوق خویش سر راه انتظار مگیر
ز آب و دانه همه وحشیان برآمده اند
سر شکار نداری پی شکار مگیر
تو آن درخت نیی کز تو بر توان خوردن
پی نظاره خوشی، گل فشان و بار مگیر
حقوق صحبت اگر وعده ایست کم مشمار
وفای دوست اگر پرسشی است خوار مگیر
چو لاله سوخته دل یا چو سرو فارغ باش
هزار رنگ مشو، طور نوبهار مگیر
شراب غیر «نظیری » خمار می آرد
قدح ز ساقی بیگانه زینهار مگیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مه تو یار ندارد جز او تو یار مگیر
رخش کنار ندارد از او کنار مگیر
جهان شکارگهی دان ز هر طرف صیدی
درآ چو شیر به جز شیر نر شکار مگیر
هوای نفس مهارست و خلق چون شتران
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.