گنجور

 
نظیری نیشابوری

دچار هرکه شوی جز سراغ یار مگیر

سپند بر سر آتش شو و قرار مگیر

چو وعده دررسد، او خود به یاد می آرد

به ذوق خویش سر راه انتظار مگیر

ز آب و دانه همه وحشیان برآمده اند

سر شکار نداری پی شکار مگیر

تو آن درخت نیی کز تو بر توان خوردن

پی نظاره خوشی، گل فشان و بار مگیر

حقوق صحبت اگر وعده ایست کم مشمار

وفای دوست اگر پرسشی است خوار مگیر

چو لاله سوخته دل یا چو سرو فارغ باش

هزار رنگ مشو، طور نوبهار مگیر

شراب غیر «نظیری » خمار می آرد

قدح ز ساقی بیگانه زینهار مگیر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode