گنجور

 
نظیری نیشابوری

بر خوان ما نمک به ملاحت نشد لذیذ

صدبار تا نسوخت جراحت نشد لذیذ

هرکس به می نداد ردای تکلفی

در کام او شراب اباحت نشد لذیذ

در بحر و بر بجز الم تلخ و شور نیست

جز بر امید سود سیاحت نشد لذیذ

تاجر به عشق خانه به دریا شناور است

محنت جز از تصور راحت نشد لذیذ

رخسار خوب را به وفا قدر و قیمت است

بی میوه بوستان به مساحت نشد لذیذ

تا صبحدم نزد نمکی بر جراحتم

با آن کمال حسن و صباحت نشد لذیذ

لذت ورق ز کلک «نظیری » گرفته است

در نامه ها سخن به فصاحت نشد لذیذ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode