نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

بر خوان ما نمک به ملاحت نشد لذیذ

صدبار تا نسوخت جراحت نشد لذیذ

هرکس به می نداد ردای تکلفی

در کام او شراب اباحت نشد لذیذ

۳

در بحر و بر بجز الم تلخ و شور نیست

جز بر امید سود سیاحت نشد لذیذ

تاجر به عشق خانه به دریا شناور است

محنت جز از تصور راحت نشد لذیذ

رخسار خوب را به وفا قدر و قیمت است

بی میوه بوستان به مساحت نشد لذیذ

۶

تا صبحدم نزد نمکی بر جراحتم

با آن کمال حسن و صباحت نشد لذیذ

لذت ورق ز کلک «نظیری » گرفته است

در نامه ها سخن به فصاحت نشد لذیذ