گنجور

 
نظیری نیشابوری

درین دیار عجب مطربان یک رنگند

که دل برند به صد راه و بر یک آهنگند

ز صحن سینه گشایند چشمه چشمه نور

به زخمه صیقل آیینه های پرزنگند

کلید شادی و شمشیر غم به کف دارند

به بسط بر سر صلح و به قبض در جنگند

به دل ز نغمه شیرین حرارت انگیزند

به صوت چون شکر و شیر آهن و سنگند

چو حد زیر و بم نغمه را نگهدارند

به هر مقام خفیف و سقیل هم سنگند

سبکدلان چو به فتراکشان درآویزند

به طی نیم قدم در هزار فرسنگند

به فتح یک خلش این شاهدان چو نغمه چنگ

برون روند که بر سینه و بغل تنگند

ز سر عالم لاهوت می دهند نشان

ز پرده دگرند این گروه بی رنگند

هزار رنگ برآرند این فسون سازان

که آفریده صنع هزار نیرنگند

سواد صومعه را نسخه فسون سازند

که طبع کارگه نقش های ارژنگند

به گوش کر شده تحریرشان زند آتش

که برفروخته جرعه های گل رنگند

مشاطه رخ مستند با می و قدح اند

مقاله غم عشق اند با دف و چنگند

اگرچه قاطع زهداند مایه هوشند

وگرچه رافع شرعند جان فرهنگند

دلیل اهل فنایند در عروج و نزول

به اوج در طیران در حضیض ره لنگند

«نظیری » از پی این جا دوان مدو بسیار

که در ربودن ادراک چابک و شنگند